ای آرزوی جانم در آرزوی آنم


ای آرزوی جانم در آرزوی آنم

کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
دانی چگونه باشم در محنتی چنینم
دانی چگونه باشم در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی
با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی
کان خوشدلی کجا شد دل گفت می ندانم
کان خوشدلی کجا شد دل گفت می ندانم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنانکه باشد زین روز درنمانم
ورنه چنانکه باشد زین روز درنمانم
گه گه به آب دیده خرسند کردمی دل
گه گه به آب دیده خرسند کردمی دل
کار آن چنان شد اکنون آن هم نمی توانم
کار آن چنان شد اکنون آن هم نمی توانم
من این همه ندانم دانم که می برآید
من این همه ندانم دانم که می برآید
جانم ز آرزویت، ای آرزوی جانم
جانم ز آرزویت، ای آرزوی جانم